خاطرات
مرا به خاطر بیاور* 4
گاهی اوقات تو اون (عشقبازی مون ) رو دوست داشتی
و گاهی اوقات این طور نبود
گاهی اوقات تو به اون نیاز داشتی پس ( زمانیکه نیازی به اون )
نداشتی ، اون رو ترک میکردی
گاهی اوقات ما با اشتیاق (عشقبازی ) میکردیم ،
گاهی اوقات سقوط میکردیم ( کم می آوردیم )
مهم نیست رفیق ما میتونیم ( آتش درونمون رو ) آروم کنیم
رفیق اون لمس کردن های ما چیزیه که ما (هیچوقت ) نمیتونیم
انکارش کنیم
و شکل حرکات تو به من زندگی می بخش
بیا و
مرا به خاطر بیاور * 2
تو سعی در پنهون کردن اون ( گذشته ما ) داری
من میفهمم که تو داری این کار رو میکنی
وقتیکه تو واقعاً من رو بخوای من میام و به تو میرسم ( کنارت می
مونم )
تو خودت رو به من نزدیکتر میکنی
من نفس های تو رو احساس میکنم
وقتیکه تو در کنار منی مث اینه که دیگه دنیا وجود نداره ( هیچ چی
غیر از تو برام مهم نیست ) آه
رفیق اون لمس کردن های ما چیزیه که ما (هیچوقت ) نمیتونیم
انکارش کنیم آه آره
و شکل حرکات تو به من زندگی می بخشه
پس بیا و
مرا به خاطر بیاور * 4
من می گم ( میدونم ) که تو ( من رو ) میخوای ، من می گم ( میدونم ) که تو ( به من ) نیاز
داری
من از صورتت میخونم که تو به اینکه من عاشقت هستم عشق می ورزی
من می گم ( میدونم ) که تو ( من رو ) میخوی ، من می گم ( میدونم ) که تو ( به من ) نیاز
داری
من میخوام هر کاری رو ( که تو دوست داری ) انجام بدم
و من هرگز مایل نیستم که تو ( در این مسیر ) مرتکب اشتباهی بشی
رفیق ، عشق ما به شکلی در اومده که نمیتونیم ( دیگه ) با اون مقابله کنیم ، آه نه
من ( از این عشق ) سیر نمیشم ، آه تو به من زندگی می بخشی
پس بیا و
مرا به خاطر بیاور * 2
من می گم ( میدونم ) که تو ( من رو ) میخوای ، من می گم ( میدونم ) که تو ( به من ) نیاز
داری
ضمنا من ( هم ) میتونم با یه نگاه عشق رو در صورت تو ببینم
من می گم ( میدونم ) که تو ( من رو ) میخوای ، من می گم ( میدونم ) که تو ( به من ) نیاز
داری
اگه تو حاضری هر کاری برای من انجام بدی ( پس ) دیگه نیازی به صبر کردن نیست ، بیا تا
با هم باشیم
با هم باشیم
___________
شنبه 6 فروردین 1390 - 7:48:11 PM